تصویر فقط هر آنچه میبینی نیست
سینما فقط دیدن نیست؛ رمزگشایی است.
هر قاب، هر شیء، هر حرکت دوربین و هر سکوت، میتواند آبستنِ معنایی پنهان باشد که در لحظهای خاص پا به جهان فیلم میگذارد.
نشانهشناسی در سینما یعنی توانایی دیدن آنچه گفته نشده و مگر نه اینکه ما با این مکاشفه آشنایی دیرینه داریم؛
چشم دل باز کن که جان بینی آنچه نادیدنیست آن بینی
سینما، زبان تصویر است؛ اما این زبان، الفبایی پنهان دارد که اگر آن را نشناسی، فقط داستان را میبینی، نه جهان خلق شده در پسِ آن را.
بخش اول: نشانهشناسی به چه معناست؟
نشانهشناسی مطالعة نشانههاست؛ یعنی آنچیزی که به جای چیز دیگری مینشیند. در سینما، نشانهها فقط کلمات نیستند؛ هر عنصر دیداری یا شنیداری میتواند یک نشانه باشد. ساختار بنیادین نشانه را دال و مدلول شکل میدهند:
- دال: چیزی که دیده یا شنیده میشود (مثلاً تصویر پرچم)
- مدلول: معنایی که آن چیز در ذهن ایجاد میکند (مثلاً مفهوم وطن یا قدرت)
مثلاً در فیلم «درباره الی» تصویری لانگ از دریا و الی داریم
دال: دریا / الی
مدلول: تنهایی، تعلیق
بخش دوم: انواع نشانه در سینما
سینما مخزن عظیمی از انواع نشانههاست:
- نشانههای دیداری: رنگ، نور، ترکیببندی قاب، حرکت
- نشانههای شنیداری: موسیقی، سکوت، صداهای محیط
- نشانههای داستانی: شخصیتها، مکانها، ترتیب وقایع
- نشانههای فرهنگی: لباسها، معماری، زبان، آیینها
بخش سوم: چگونه تصویر معنا تولید میکند؟
در سینما، معنا همیشه در لحظه نیست؛ معنا، از رابطة میان عناصر بهوجود میآید. ما در قاب تنها یک درخت نمیبینیم؛ بلکه درخت، نور غروب، صدای دور، فریم ثابت که میتواند معنای انتظار یا حتی مرگ و… تولید کند. نشانهها اغلب با باهمنشینی و جانشینی معنا پیدا میکنند:
- باهمنشینی: چه چیزهایی کنار هم آمدهاند؟
- جانشینی: چه چیزی میتوانست جایگزین شود؟
بخش چهارم: سینما و رمزگان فرهنگی
هر فیلم در دل یک فرهنگ ساخته میشود؛ بنابراین نشانههای آن، اغلب وابسته به رمزگان فرهنگیاند.
مثلاً رنگ سفید در فرهنگ غرب نماد پاکی است، اما در بسیاری از فرهنگهای شرقی (ازجمله ایران) رنگ مرگ و ترک دنیاست است.
- «رنگ خدا»ی مجید مجیدی: بار معنایی چشم، لمس، طبیعت.
- «باد ما را خواهد برد» کیارستمی: تقابل صدا و سکوت، و نشانههایی که از دل نبودنها سر برمیآورند.
بخش پنجم: مخاطب بهمثابه رمزگشا
هر مخاطب، با رمزهای خودش فیلم را میبیند. یک قاب ممکن است برای مخاطبی فقط تصویری ساده باشد، اما برای دیگری، یادآور تاریخ، تجربه یا یک استعارة عمیق. بنابراین:
هیچ معنایی در سینما «ثابت» نیست؛ معنا، در تلاقی نشانه و مخاطب متولد میشود.
سینما زبان است، اما نه زبانی صریح؛ زبانی رمزی، تودرتو، چندلایه. و مخاطب، یک کارآگاه نشانههاست. فیلم را نباید فقط دید، باید آن را خواند، ترجمه کرد، و گاه حتی بازنویسی نمود. در سینما، هر چیزی میتواند معنا بدهد؛
اما تنها اگر یاد بگیری که با چشمِ ذهن ببینی.
بدون دیدگاه